هنر اینکه بخواهم در طول روز، وقت برای خودم ذخیره کنم. یکی از سختترین کارها در سالهای بعد از ازدواج وبا آمدن سه بچه ،و همینطور داشتن خانوادههای بزرگ خودم وهمسرم بود. البته به خاطر علاقه زیاد به کتاب و کلاس و اینکه کلا منبع آرامشم در زندگی بودند. بالاخره با هر سختی بود راهی پیدا میکردم.یکی از کارهای جوانیم.این بود که صبحها قبل از بیدار شدن بچهها ویابا مدرسهای شدن آنها بعداز رفتن آنها به مدرسه، معمولا دوساعت اول صبح را به مطالعه اختصاص میدادم وبعد از آن به امور منزل میرسیدم و در طول روز نیز از وقتهای کوتاه و وقتهای بازی بچهها برای خواندن کتاب استفاده میکردم. گاهی به آن سالها؛ حتی تا پنجسال پیش خودمکه نگاه میکنم. تعجب میکنمکهچطور میتوانستم به همه موضوعاتم برسم. مثلا طی سالهای دانشگاه وشش سالی که به کلاس به سوی تعادل میرفتم. یکمهمانی یا عروسی را حذف نکنم.اما انچه کمبود در این روند بود راضی نگهداشتن دیگران بود و همین عامل قربانی کردن خودم و خواستههایم میشد. اینگونه بودنم به من ضربه بسیار زد . چرا کهمن با نوع بودنم انگار به همه گفته بودم در خدمتتان هستم. توقعات بالایی را در آنها ایجاد کرده بودم بالاخره بیش از یک دهه قبل شروع کردم به تغییر رویه و امروز بسیار خوشحالم که از زمانی کهخودم برای خودم ارزش قائل شدم دیگر کمکمهمه نیز پذیرفتند من آدم سابق نیستم.
بازدید : 354
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 23:42